کنج قفس نشستم و در خلوت سکوت
غمگین گریستم!
این درد میکشدم که ندانم در این قفس
پابند کیستم؟
خامش ز چیستم؟
برف خیال تو در دست های دوستی من بیش از دمی نماند.
کنج قفس نشستم و در خلوت سکوت
غمگین گریستم!
این درد میکشدم که ندانم در این قفس
پابند کیستم؟
خامش ز چیستم؟
برف خیال تو در دست های دوستی من بیش از دمی نماند.